دفتراول:حرب جمل
احوال خلافت پس ازپیامبر خدا صلی الله علیه و آله
اگرچندهست این سخن آشکار***به نزدصغار و به نزد کبار
و لیکن چو منبر نزد هیچکس***در این قصه در نظم گفتن نفس
تو بشنوکنون کز پس مصطفی***زشهبت که بدکرد با مرتضی
که چون مصطفی شد ز دنیا برون***زشهبت که شد دیو دون را زبون
چه فتنه پدیدآمداندرجهان***ز بهرای اهل هدی از زمان
زشهبت شدآنقوم بر دوگروه***ز بدقوم شددست حق باستوه
یکی جست نص و دگر اختیار***چو نص را نبدجز نبی چندیار
شکسته ز بن عهدروز غدیر***شکفته سقیفه ز برنا و پیر
ره نص رهاکرده بی هوشوار***زکینه گرفته ره اختیار
چو با نص نبدآن سپه راشکیب***همیکرد هر یک چوشیطان فریب
نشست اختیار از بر جای نص***کز اینان در پیدا بُد آن رای نص
به خانه همیبود نص زان سپس***شده یارش ازخاصگان چندکس
زبن صاحب غارسی ماه راست***خلافت همیراندچونان که خواست
چو دنیا از اوخواست پرداختن***اجل کرد ناگه بدو تاختن
چوشمع امیدش فروخواست مرد***خلافت به فرمان عمر سپرد
چوخالی شداز بکر روی زمین***بر اسب خلافت عمرکرد زین
از آن پس بر اسب خلافت نشست***گرفته خط اختیاری به دست
مدارا همیکرد نص همچنان***سپرده بر اسب صبوری عنان
بدانسان که اول رسول خدای***به نرمیهمیداشت دین را به پای